دانلود گزارش مشاهده اولین روز کارورزی من (مشاهده آزاد)
گزارش مشاهده اولین روز کارورزی من (مشاهده آزاد)
فرمت فایل : word
تعداد صفحات فایل : 7 صفحه
مختصری از شرح
داستان اولین روز کارورزی من در مدرسه (مشاهده ی آزاد)
ساعت
ده و نیم صبح چهارشنبه با تحویل گرفتن دقیقه نودی مانتو شلوار فرم کارورزی
ام از خیاطی سر کوچه که لباس هایم را بدون نوبت دوخته بود، آماده رفتن به
مدرسه شدم. زمان زیادی نداشتم. فوراً لباسم را به اتوشویی بردم. صاحب مغازه
هم، مانند من سرش شلوغ بود و گفت:« تا 45 دقیقه دیگر آماده می شود.» در
این فاصله به خانه برگشتم و آخرین کارهایم برای اولین ورودم به مدرسه به
عنوان معلم را انجام دادم. زمانی که دوباره به اتوشویی رفتم، ناگهان چشمم
به زوجی جوان و خانواده هایشان افتاد که از محضر خانه کنار اتوشویی بیرون
می آمدند. جوان، شیک وشاد بودند. آن ها هم، مثل من امروز روز مهمی در زندگی
شان بود.
با تحویل گرفتن لباس هایم سریع به خانه آمدم و وضو گرفتم.
مانتو شلوار سرمه ای و کمی گشادم را جلوی آینه برانداز کردم. قبل از شروع
نماز دوستم مرضیه را که قرار بود با هم به مدرسه برویم از تأخیرم باخبر
کردم. بعد از خداحافظی از مادر و طلب دعای خیر از او ، بدون اینکه ناهار
بخورم به سمت مدرسه حرکت کردم. در تاکسی مرضیه با من تماس گرفت؛ میخواست
بداند که کجا هستم. به او یادآوری کردم که از ابلاغت یک نسخه کپی تهیه کن،
بعداً لازمت خواهد شد. با این کار کمی مشغول می شد و من می توانستم در این
فرصت خودم را به او برسانم. به سرعت خودم را به مرضیه که با قیافه ی
مضطربانه به سمت دیگر خیابان نگاه می کرد، رساندم. صف تاکسی خلوت بود.
زمانی که سوار تاکسی شدیم، راننده از مقصدمان پرسید و ما گفتیم خیابان
ظرافت اما اشتباهاً ما را تا خیابان شرافت و درست رو به روی بریدگی عبور
ماشین ها پیاده کرد. ماشین ها با بوق های ممتد عصبانیت خود را نشان می
دادند. با وجود شکی که داشتیم، پیاده شدیم، خیابان پر بود از بچه های
دبیرستانی که لباس های سورمه ای شان اذیتم می کرد. از دختری که کنار
دبیرستان الزهرا بود آدرس را پرسیدم او با گفتن این که ظرافت کوچه ی بعدی
است، شک مان را به یقین تبدیل کرد. از کوچه ای میانبر زدیم و خودمان را به
مدرسه مهر رساندیم. مدرسه در انتهای کوچه باریک و نسبتاً طولانی بود که با
دیوار های بلند، کمی تاریک به نظر می رسید.